واکاوی تاثیر فضای شهری بیوفیلیک بر میزان استرس افراد
صفحه 1-17
پریسا قبادی؛ آیدا ملکی؛ محمدعلی کی نژاد؛ یزدان موحدی؛ یاسر شهبازی
چکیده طرح مسئله: بررسی و تحلیل چگونگی طراحی فضاها در شهرها که میتواند بر شهروندان تأثیرات متفاوتی برجای گذارد. تأثیر فضاهای شهری بیوفیلیک بر میزان استرس افراد، مسئلهی این تحقیق است.
اهداف: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی تأثیر مثبت رویکرد بیوفیلیک بر کاهش میزان استرس دارد که این کارایی بتواند در طراحی فضاهای شهری آینده توجه متخصصان را جهت اجرا جلب نماید.
روش: روش تحقیق حاضر، نیمهتجربی است. جامعهی آماری پژوهش مشتمل بر 20 نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی و ارشد رشته مهندسی معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز در بازه سنی 20 تا 30 سال در سال تحصیلی 1401-1400 است. ابتدا با استفاده از اعلام فراخوان و پرسشنامه دموگرافی سلامت دانشجویان شناسایی شدند و از افراد سالم اندازهگیری کمی استرس به کمک مچبند هوشمند در حین مشاهده تصاویر فضاهای شهری بیوفیلیک و غیربیوفیلیک به کمک عینک واقعیت مجازی به عمل آمد. سپس دادهها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: تحلیل نتایج نشان داد، میانگین تغییرات استرس افراد در حین مشاهده تصاویر غیر بیوفیلیک نسبت به بیوفیلیک در دقیقه دو، تقریباً 2/5 واحد بیشتر بوده است. p-Value بین افراد با میزان تحصیلات در حالت بیوفیلیک و استراحت در دقیقه 1 و غیربیوفیلیک در دقیقه 2 و تفاوت عدد استرس در حالت غیر بیوفیلیک با بیوفیلیک در دقیقه 2 معنیدار است (p-value=023/0) که این کارایی میتواند در طراحی فضاهای شهری آینده مدنظر قرار گیرد.
نتیجهگیری: توجه ویژه طراحان شهری در مورد ساختار فضاها و بهکارگیری تمهیدات استخراجی از مدل بیوفیلیک در مقیاسهای مختلف میتواند موجب طراحی و یا ساماندهی فضاهایی شود که میزان استرس افراد ساکن در شهرها را به میزان قابل توجهی کاهش دهد.
ارزیابی شاخصهای کیفی پوستههای ساختمانی با رویکرد زیست تقلیدی (مطالعه موردی؛ روستای کندوان)
صفحه 18-27
سارا سادات تجاره؛ فرح حبیب؛ حدیثه کامران کسمایی
چکیده اهداف: مطالعه پیش رو با هدف بررسی میزان بهرهمندی از رویکرد زیست تقلیدی در خانههای روستای کندوان انجام شده تا مشخص شود ایرانیان پیشین که امکانات بسیار محدودتری نسبت به ایرانیان امروز داشتهاند با توجه به چه معیارهایی سکونتگاهها با پایداری چند صد ساله را طراحی کردهاند.
روشها: برای رسیدن به هدف مذکور ابتدا رویکرد زیست تقلیدی که رویکردی نوین است، شناسایی شد و سپس سکونتگاههای روستای کندوان مورد مطالعه قرار گرفتند و با استفاده از مدلی که مؤلفه و معیارهای آن با نرمافزار سوپر دسیژنز ارزشدهی شده بود، ارزیابی شد تا معیارهای پاسخده اقلیمی در این منطقه شناسایی و تدقیق شوند.
یافتهها: معیارهای پاسخده اقلیمی همراستا با هدف پایداری در رویکرد زیست تقلیدی و در سه گروه مؤلفه شکلی، کالبدی و عملکردی در روستای کندوان شناسایی و ارزیابی شدند.
نتیجهگیری: خانههای کندوان با توجه به پتانسیل خاص اکوسیستم منطقهای طراحی شدهاند و عواملی که میتوانند کمککننده در شکلدهی چنین مسکنهای پایداری باشند شناخته شدند. با معرفی معیارها و ارزیابی آنها میتوان با توجه به میراث ارزشمند گذشتگان و تکنولوژیهای امروز اقامتگاههایی هماهنگتر با طبیعت و با پایداری بیشتر طراحی کرد.
بررسی تحقق پذیری ضوابط نماسازی در نماهای نوساز مسکونی (مطالعه موردی: محله باغشمال در محور تاریخی- فرهنگی کلانشهر تبریز)
صفحه 28-46
حامد بیتی؛ باقر پورجواد اصل
چکیده بیان مسئله: امروزه یکی از مسائل مهم بافتهای تاریخی، نمای ساختمانهای نوساز هستند. ضوابط موجود برمبنای مؤلفههای متعددی تدوین شده اند تا علاوه بر ایجاد نماهایی متناسب و همگون با بستر و ابنیه تاریخی آن محدوده، با یکدیگر نیز هماهنگی داشته باشند؛ این در حالی است که با حضور در محدوده های تاریخی شهر، میتوان طیف متنوعی از نماهای نوساز را شاهد بود که از نظر هماهنگی با یکدیگر و همگونی با بستر، در وضعیت مناسبی قرار ندارند.
هدف: هدف نوشتار حاضر شناسایی نقاط ضعف و نواقص ناشی از عدم تحقق اهداف دستورالعملهای تدوین شده در این زمینه از طریق واکاوی دستورالعملهای موجود نماسازی در محدوده تاریخی شهر تبریز و بررسی ابعاد تحقق پذیری آن میباشد.
روش: نوشتار حاضر از نظر فرایند اجرا، کیفی میباشد و با بهره مندی از روش توصیفی- تحلیلی و استناد به متون علمی و انجام مطالعات میدانی به گردآوری منابع پرداخته است.
یافتهها: بررسی های انجام گرفته حاکی از دو نوع نارسایی عمده (نظری و عملی) در ارتباط با تحقق پذیری دستورالعمل نماسازی میباشد.
نتیجهگیری: انجام اقدامات لازم در دو حوزه نظری (بازنگری دستورالعمل طراحی و اجرای نمای ساختمانها در محور تاریخی- فرهنگی تبریز و تدوین مواردی شفاف و متناسب با ارزشها و پتانسیلهای معماری کشور) و حوزه عملی (ایجاد سیستمهای نوین نظارت بر طراحی و اجرا نماهای نوساز بهویژه در حیطه دانش معماری) ضروری است.
تبیین رابطه بین محیط انسانساخت، تعاملات اجتماعی و افسردگی در محله مسکونی: ارائه مدل مفهومی
صفحه 47-73
زینب خیرخواه؛ مرجان نعمتی مهر
چکیده اهداف: هدف اصلی پژوهش، تبیین ارتباط مستقیم و غیرمستقیم بین محیط انسانساخت، افسردگی و تعاملات اجتماعی در قالب مدل مفهومی و ارائه و اولویتبندی مؤلفههای تأثیرگذار در این رابطه میباشد.
روشها: این پژوهش جزء پژوهشهای توصیفی-تحلیلی میباشد و از راهبردهای کیفی و کمی برای دستیابی به هدف پژوهش استفاده شده است. پژوهش دارای 3 بخش اصلی است: در بخش اول، به روش اسنادی، با جستوجو در منابع و تحلیل آنها، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم محیط انسانساخت بر افسردگی و مؤلفههای تأثیرگذار محیط تبیین گردیده است. در بخش دوم بهمنظور تعیین ضریب اهمیت مؤلفهها، از پرسشنامه متخصصان و روش آنتروپی شانون استفاده شده است. در این راستا در پرسشنامهای از افراد متخصص خواسته شد تا ضریب اهمیت هر یک از مؤلفههای تأثیرگذار محیط بر افسردگی را مشخص نمایند. سپس بر اساس دادههای بهدست آمده بر اساس نظر متخصصان، وزن مؤلفهها و رتبه آنها بهدست آمده است. درنهایت در بخش سوم مدل مفهومی پژوهش ارائه شده است.
یافتهها: نتایج حاصل از روش آنتروپی شانون نشان میدهد که از میان مؤلفههای تأثیرگذار محیط، فضاهای سبز و پارکها در محلات مسکونی بیشترین وزن (ضریب اهمیت) را داشته و در رتبه نخست تأثیر بر افسردگی ساکنان محلات شهری قرار میگیرد و پس از آن فضاهای همگانی، آلودگی صوتی، امنیت محیطی، کیفیت محیط داخلی، آلودگی هوا و شبکه پیاده حائز اهمیت میباشند. بر اساس مدل مفهومی پژوهش، عوامل تأثیرگذار بر افسردگی شامل سه مقیاس خرد (فردی)، مقیاس میانی (جامعه محلی) و مقیاس کلان (بنیادین) میباشند که مؤلفههای محیط در مقیاس میانی در تعامل با دیگر عوامل مقیاس خرد و کلان، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر افسردگی ساکنان تأثیرگذارند.
نتیجهگیری: با توجه به رتبهبندی مؤلفههای تأثیرگذار محیط و ضریب اهمیت بالای فضاهای سبز و همگانی، درنظر گرفتن فضاهای طبیعی محلی و پارکها باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و با طراحی مناسب فضاهای همگانی در محله و محیطهای مناسب برای حرکت عابر پیاده به دور از آلودگیهای محیطی و جرائم، فرصتهایی برای گرد هم آمدن ساکنان محلی ایجاد نمود و انواع فعالیتهای اجتماعی را در محله امکانپذیر ساخت تا از این طریق به کاهش شیوع افسردگی و بهبود سلامت روانی ساکنان محلات شهری کمک نمود.
تبیین مفهوم پیوستگی درون ماندگار ساختمان و شهر؛ بسوی یک معماری نا_نهاد
صفحه 74-91
میلاد حیدری؛ علی اصغر ملک افضلی؛ مهتا میرمقتدایی
چکیده اهداف: امروزه گسترش شهرنشینی، با کمرنگ شدن و یا ازبین رفتن فعالیتهای انسانی در فضای بین ساختمانها همراه است. هدف این پژوهش، شناخت ابعاد پیوستگی ساختمان و شهر و چگونگی تسخیر آن توسط شبکه معنا و نهایتا یافتن راه رهایی و مقاومت در برابر این شبکه در قالب پیوستگی درونماندگار میباشد.
روش: روش تحقیق پژوهش حاضر کیفی است، بهگونهای که در سطح پارادایم، دارای نگرش رهاییبخشی است. در سطح راهبرد با تحلیل گفتمان انجام و با بکارگیری تدابیر گردآوری داده، کدگذاری، تحلیل، نمایش، تبیین و زدودن پیادهسازی میگردد.
یافتهها: یافته های پژوهش، حاکی از آن است که عوامل پیوستگی ساختمان و شهر ازطریق شبکهای پنهان و در قالب سه مقیاس کلان، واسط و خرد با یکدیگر در ارتباطاند. بدین ترتیب که مقیاس کلان عوامل معنایی، مقیاس واسط عوامل اجتماعی و مقیاس خرد عوامل کالبدی و کارکردی-رفتاری را شامل میشود. از اینرو نهادهای اجتماعی به عنوان مقیاس واسط، دارای فرم و فعالیت مشخصی هستند، بهصورتی که پس از شکلگیری، ارتباط خود با بعد بیکران را ازدست داده و در قالب نهاد رسمی و درون شبکه معنا به حیات خود ادامه میدهند، که نهایتا منجر به افزایش کنترل و قدرت، توسعه مالکیت خصوصی و گسست بیشتر ساختمان و شهر میگردد.
نتیجه گیری: در نتیجه و به منظور پیوستگی درونماندگار ساختمان و شهر میبایست، نهاد رسمی برای دستیابی مجدد به عرصه بیکرانی و تعریف مجدد نهاد اجتماعی غیرفعال گردد و از هر آنچه شبکه معنا بر مفهوم نهاد مترتب نموده زدوده شود. این امر توسط حضور نا-نهادها در فضای بین ساختمانها محقق میگردد.
تبیین راهکارهایی برای ارتقای هویت در معماری معاصر تهران (با تأکید بر نمای بناها در منظر خیابان)
صفحه 92-107
مهسا حاج ملکی؛ خسرو دانشجو؛ آزاده شاهچراغی
چکیده اهداف: یکی از مهمترین مسائل و چالشهای پیش روی جوامع در حال توسعه، هویت کالبدی بناها و نمای شهری است. شهرها، تحت تأثیر مدرنیته دچار مشکل هویت هستند و مفهوم هویت شهری در فرآیند شناخت و ادراک، پدیدهای چند بعدی و پیچیده را پیش روی ما قرار میدهد. این مقاله در پی این سؤال که: چگونه میتوان راهکار یا دستورالعملی بهمنظور ارتقاء هویتمندی فرمی و نمای بیرونی معماری در پایتخت و کلانشهری مانند تهران تدوین نمود که با سلیقهها و سطح فکری امروزی نیز همسو باشد؟ شکل گرفته است.
روشها: روش تحقیق در این پژوهش کیفی پیمایشی و پژوهش از نوع کاربردی میباشد و برای پاسخ به سؤال پژوهش ابتدا از روش کتابخانهای به بررسی عوامل مؤثر در شکلگیری هویت کالبدی بررسی، سپس بهوسیله پرسشنامه مورد پرسش از کارشناسان و اساتید معماری قرار گرفته است.
یافته ها: جامعه آماری273 نفر از اساتید معماری بوده و در نهایت از بین عوامل مؤثر و دارای بیشترین اولویت، در از بین عوامل مؤثر در هویت کالبدی نماهای بناها استفاده از ترکیب نماهای سنتی و مدرن، استفاده از جزییات و تزیینات در نماها، استفاده از مصالح پایدار، روح زمانه، بهرهگیری از الگوی گذشته و توجه به تنوع و پرهیز از یکنواختی و همگونی بیشترین تأثیر را داشته است.
نتیجهگیری: تفاوتهای آماری معنیداری بین پاسخدهندگان مختلف، در نگرش آنها نسبت به پارامترهای نما (جرم و مفصل، دهانهها، جزئیات معماری و مواد) وجود دارد. این نتایج نشان دهنده تعدد و تنوع گرایشها در عملکرد معماری برای مشاغل مختلف است. همچنین واضح است که دلیل اصلی تفاوت معنیدار میان میانگینها مربوط به این است که پاسخدهندگان معتقدند این پارامترها تأثیر قابل توجهی بر تداوم هویت معماری داشتهاند.
تاثیر انرژی پنهان ناشی از پدیده توتم و تاثیر آن ها بر فضا
صفحه 108-130
شبنم اکبری نامدار؛ علی مدبریان
چکیده بیان مسئله: انسان ابتدایی در برخورد با عجایب خلقت در طبیعت و عناصر آن، خود را در برابر جهان و گستردگیاش ناچیز و حقیر میپندارد. انسان، طبیعت را جاندار میداند و برای هر یک از مظاهر هستی، نیرویی ماورایی تصوّر میکند. توتمها بیجان هستند. توتمیسم به سیستمهایی برگرفته از نمادها یا بازنمایی وابستگیهای انسان به حیوانات، گیاهان و اشیاء بنیادی و اعتقادی بشر مبتنی بر توتم مربوط میشود.
اهداف: بررسی توتم و توتمیسم از نظر روانشناختی و یافتن یک روش منحصربهفرد برای کشف ذهن انسان و تأثیرات بر جای گذاشته در طراحی فضاهای ساخته شده است.
روش تحقیق: بر اساس مطالعات تحلیلی و توصیفی بوده و با مطالعه منابع کتابخانهای، بررسی و تحلیل شده است و بر اساس روابط متقابل و مقایسه میان متغیرهای مستقل و نظریهها و توتم در ادیان مختلف و متغیرهای وابسته تدوین شده است.
یافتهها: در شناخت توتم و توتمیسم درک بسیاری از جنبههای شگفتانگیز حیوانات و گیاهان و اشیاء برای انسان تا حدودی ناممکن به نظر میرسید و همین موضوع به تقدّس بخشی آنها انجامید؛ البته تقّدسی که ترس و احترام را به دنبال داشت. چنین نگاه و پنداشتی، باعث پیدایش و رواج باورهایی مانند آنیمیسم و تناسخ و توتمیسم شد.
نتیجهگیری: توتمیسم و اعتقاد به توتم و تابو یکی از باورهای باستانی و موضوعی مربوط به تاریخ انسانهای اولیه بود که از نمونههای آغازین ادیان بشر شمرده میشود. پیامد عملی این باورها در زندگی انسانهای اولیه، به پیدایش آیینها و مناسک و اعمالی انجامید که در آن بر اهمیّت جانوران و گیاهان تأکید میشد که تأثیرات آنها بر طراحی فضاها و اعتقادات نسل کنونی کاملاً مشهود است.