جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای تجربه زیسته

محمد نظرپور، مریم ساعدی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

در پژوهش‌های حوزه شهر انسان‌مدار، دوچرخه‌سواری شهری عمدتاً در سایه مطالعات مربوط به پیاده‌ها قرار گرفته است. عمده مطالعات مربوط به دوچرخه‌سواری این پدیده را ذیل رشته‌هایی چون مهندسی ترافیک، مدیریت شهری و حوزه سلامت قرار داده است و در این میان معدود مطالعاتی وجود دارد که نگاهی جامعه‌شناسانه و انسان شناسانه به این زیست متفاوت شهری داشته‌اند. از طرفی با وجود مطالعات متعددی که به تجربه زیسته پیاده‌ها در شهر پرداخته‌اند، مطالعات بسیار محدودی در راستای فهم بخشی از تجربه دوچرخه‌ها در شهر انجام شده است. علاوه بر این مطالعات صورت گرفته در این حوزه غالباً از روش‌های کمی برای رفع نیازهای زیرساختی و افزایش قابلیت دوچرخه‌سواری استفاده کرده‌اند، پژوهش‌هایی که مبتنی بر روش‌های کمی و پوزیتیویستی صرفاً به پاسخ‌های کالبدی-فضایی دوچرخه‌سواران از جمله طراحی مسیرها،ایستگاه‌ها و... پرداخته‌اند. پژوهش حاضر با هدف فهم تجربه زیسته دوچرخه‌سواری در شهر خودرو محوری چون تهران با نگاهی جامعه‌شناسانه و انسان شناسانه به آن با کاربست روش نوظهور خود مردم نگاری (همکارانه) انجام شده است. نتایج حاصل در قالب ابعاد چهارگانه تجربه زیسته (فضا، بدن، روابط اجتماعی و زمان) ارائه شده است که نشان می‌دهد دوچرخه‌سواران در شهر تجربه کاملاً متفاوت از پیاده و سایر افراد در ارتباط با شهر و دیگران می‌سازند که پژوهش‌های کاربردی در حوزه‌هایی چون طراحی‌شهری نیازمند فهمی بنیادین از این تجربه‌های زیسته‌اند تا بتوانند فضای شهری را به شکل مطلوبی به نفع دوچرخه‌سواران تغییر دهند.

محمد نظرپور، هاشم داداشپور،
دوره ۱، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۹ )
چکیده

خود مردم نگاری روشی نوظهور در مردم‌نگاری است که در زمره روشهای کیفی و در حیطه پارادایم تفسیر‌گرایی قرار می‌گیرد و هدف آن فهم فرهنگی زندگی روزمره از خلال تجربه زیسته محقق است که در قالب نوشتاری داستان گونه به توصیف غنی این تجربه در بستر فرهنگی آن می‌پردازد. با اینکه این روش در حوزه‌های مطالعاتی متنوعی در سالهای اخیر بکار گرفته شده است و در حال گسترش به سایر رشته‌ها است، در حوزه مطالعات شهری بسیار مهجور بوده است. شهرهای امروزی موزاییکی از خرده‌فرهنگ‌های متکثر هستند که پژوهشگران این حوزه می توانند با به کارگیری این روش به فهم لایه‌های عمیق از آنها از خلال تجربه زیسته خود نائل شوند. هدف این مقاله در گام اول، تشریح ویژگی‌های اصلی این روش و در گام بعدی، برقراری پیوند آن با حوزه مطالعات شهری در راستای فهم فرهنگی بسترهای شهری است. در این راستا ابتدا با بهره مندی از مطالعات کتابخانه ای و تحلیل اسنادی، مبانی فلسفی و روش شناسی خودمرد نگاری معرفی و سپس خود مردم نگاری شهری در محل تلاقی چهار چرخش اصلی(چرخش فرهنگی، چرخش روایی،چرخش فضایی و چرخش خود) در حوزه مطالعات شهری تبیین خواهد شد. تنوع فرهنگی حاکم بر شهرهای ایرانی و ضرورت فهمی عمیق و بومی از ویژگی های ماهوی آن نزد کنشگرانی که آن را به شکل بی واسطه ای تجربه می کنند اهمیت کاربست خودمرم نگاری شهری را در پژوهش های این حوزه دوچندان می کند.

محمد نظرپور،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۹۹ )
چکیده

اهداف: با ظهور «چرخش جابه‌جایی» و به‌تبع آن شکل‌گیری «پارادایم جدید جابه‌جایی»، جریان‌ها و شیوه‌های متنوع جابه‌جایی به‌مثابه کنش‌های بر سازنده تجارب زیسته متفاوت فردی و جمعی در نظر گرفته می‌شود که تجربه جدیدی از مفاهیم بیان‌شده را از خلال تجارب متحرک ممکن می‌کند. بااینکه دو دهه از ظهور این پارادایم جدید و این مسئله معرفت‌شناسانه در حوزه علوم اجتماعی می‌گذرد هنوز روش‌شناسی جامع و متناسب برای درک و فهم این تجارب زیسته متحرک ارائه نشده است. مقاله حاضر به دنبال بسط روش‌شناسی موجود برای فهم و درک این تجارب زیسته متحرک است؛ روش‌هایی که بتوانند به معانی نهفته در این تجارب متحرک دست پیدا کنند.
روش: این مقاله پس از بررسی این خلأ روش شناسانه، «خود مردم‌نگاری متحرک» را به‌مثابه روشی نو برای فهم این تجارب زیسته در حین حرکت تبیین و پیشنهاد می‌کند.
یافته: روش خودمردم نگاری متحرک به محققهای حوزه مطالعات شهری امکان فهم معناهای زیسته در کنش‌های جابه‌جایی در محیط‌های زندگی روزمره را از خلال تجربه زیسته خود و دیگران در چارچوب پارادایم جدید جابه‌جایی فراهم می‌کند.
نتیجه گیری: خود مردم نگاری که روشی نوظهور در مردم‌نگاری است و هدف آن فهم تجربه زندگی روزمره از خلال تجربه زیسته محقق است می تواند در ترکیب با روش های متحرک به روشی کارآمد در حوزه فهم تجربه های زیسته در جابه جایی های شهری در رشته های مطالعات شهری تبدیل شود.
پیمان حسینی گوهری، علی اکبری، رضا افهمی،
دوره ۴، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۲ )
چکیده

اهداف: در تهران که شهری زاده دوران مدرن و همواره مهاجرپذیر است، برقراری رابطه معنادار میان فضای شهری/کالبدهای معماری با شهروندان، یکی از مهم‌ترین چالش‌های طراحی و برنامه‌ریزی بوده است. بافت جمعیتی و کالبدها با سرعت زیاد دچار تحولات چشم‌گیر می‌شوند و شهروندان نقاط اتکای کمتری می‌یابند تا خود و خاطرات‌شان را با آن‌ها بازیابند.
روش‌ها: پارادایم تحقیق تفسیری و رویکرد تحقیق، کمی است. منطق استدلال مبتنی بر استدلال استنتاجی است. آنالیز داده‌ها از طریق طرح تحقیق توصیفی-تحلیلی و آزمون میانگین داده‌ها، تعیین ضریب همبستگی مؤلفه‌ها و نهایتاً تحلیل عاملی اکتشافی انجام شده است.
یافته ها: در بعد کنش فضایی، «فیزیک و ساختار فضا» و «ساختار نشانه‌ها» بیشترین امتیاز را کسب کرده‌اند. پاسخ‌دهندگان قادر به درک ساختار فضا و رابطه اجزا و فهم زبانی هستند که معانی را منتقل می‌کند. در بعد بازنمایی فضا، «ایدئولوژی و پیش‌داشته‌های ذهنی» بالاترین امتیاز را به خود اختصاص داده است. پاسخ‌دهندگان ذهنیت‌های خود را در تطبیق با تجربه‌های جدید در قضاوت ارزش‌های کیفی فضا، دخالت داده‌اند و نسبتی از آن را انتظار دارند. در بعد فضای بازنمایی، «ادراک اجتماعی» بالاترین میانگین را داشته است و این می‌رساند که افراد به پاسخ‌گویی فضا به نیازهای روانی‌ آن‌ها از امر اجتماعی و تجربه فضا در کنار سایر شهروندان اهمیت داده‌اند.
نتیجه‌گیری: ابعاد پدیدارشناختی فضا در روند تولید فضای عمومی شهری در قلمروی کاربری‌های فرهنگی، به نحوی قابل‌احصا و ارزیابی است که در تجربه زیسته افراد از فضا ملموس است. این امر می‌تواند به طرز معناداری برنامه‌ریزی فضاهای شهری و طراحی کالبدهای معماری را تحت تأثیر قرار دهد.

دوره ۲۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

در مطالعات شهری، پدیده‌ها به طور عمده با یک نگاه کمی‌گرایانه مورد توجه قرار گرفته‌اند که در آن‌ها به مطالعه پدیده پرداخته شده و بررسی رابطه بین پدیده و سوژه فراموش شده است. این درحالی است که شهر و پدیده‌های آن دارای لایه‌های گوناگونی هستند که دستیابی به تمام آنها با بهره‌مندی از رویکرد کمی‌گرایانه امکان‌پذیر نیست. چراکه محققان کمی‌گرا به‌عنوان کسانی که نقش اصلی را در این پژوهش‌ها برعهده دارند، پدیده مورد نظر را تجربه و فهم نکرده‌اند و نتایج آنها به محاسبات کمی و آماری آنها محدود می‌گردد. حال آنکه فهم عمیق پدیده‌های شهری و پیامدهای آنها، جز با درک تجربه افرادی که آن پدیده را از نزدیک و برای سال‌ها درک کرده‌اند؛ امکان‌پذیر نیست. مبانی فلسفی و روش‌شناسی چگونگی درک این تجربه که به پارادایم پدیدارنگاری معروف است و  چگونگی به‌کارگیری آن در مطالعات شهری؛ هدف مطالعه حاضر است که بخش اول با بهره‌مندی از مطالعات کتابخانه‌ای و تحلیل اسنادی و بخش دوم با استفاده از مطالعات میدانی محقق شده است. نتایج نشان می دهد که پدیدارنگاری به‌دنبال کشف و توصیف پدیده‌ها با تکیه بر تجربه زیسته مردم است که این کار با بهره‌مندی از مطالعات میدانی و ابزار مشاهده مصاحبه نیمه‌ساختاریافته انجام می‌دهد. هم‌چنین در به‌کارگیری پدیدارنگاری برای بررسی تجربه زیسته مردم از پیامدهای زندگی در محله جدااُفتاده (رضویه) روشن گردید که افراد ساکن در این محله پیامدهای زندگی در این محله را در ابعاد متفاوت مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، کالبدی و عملکردی تجربه کرده‌اند و پیامدهای مدیریتی و اقتصادی را به‌عنوان علت سایر پیامدها می‌انگارند

صفحه ۱ از ۱